حسین (ع)؛ کشته سکوت عمومی مسلمین
مهدی اصل زعیم
اشاره: یادداشت زیر به قلم آقای مهدی اصل زعیم از فعالان فرهنگی شهرستان های ساوجبلاغ و نظرآباد است که هم اکنون در مقطع دکتری جامعه شناسی در دانشگاه حیدرآباد هند مشغول تحصیل و پژوهش است. این یادداشت که از طریق رایانامه دریافت شده، برای نخستین بار در وبلاگ «ساوجبلاغ پژوهی» منتشر می شود.
* * * *
«ابن زیاد فرماندار لایق و جان برکف امیرالمومنین یزید بن معاویه خلیفه مسلمین، توانست با جیوش الهی و سربازان با وفای خویش، سر از تن خروج کرده بر دین خدا و خروج کننده بر خلیفه بلاد اسلامی، حسین بن علی جدا کرده و مسلمین را از وجود او و یارانش که درصدد فتنه انگیزی بودند، خلاص کند!!» این متن خبری است که اگر در سال 61 هجری قمری، ما در دمشق یا کوفه بودیم می توانستیم شبیه این را از جارچیان حاکم غاصب اموی و دستگاه خلافت اسلامی بشنویم و اگر می شنیدیم چه عکس العملی داشتیم، باور می کردیم، شک می کردیم یا افشاگری می کردیم. پاسخی به غایت دشوار است که بتوانیم خود را در مقام شنوندگان شامی و یا کوفی این خبر قرار دهیم و نقش آنها را آنگونه بپذیریم که این «این همانی» به نیکویی صورت بگیرد تا امروز در مورد خودمان قضاوت کنیم.
حسین (ع) فرزند رسول خداست، رسولی که پیام آور رحمت برای عالمیان بود و فلسفه بعثت او، اتمام مکارم اخلاق، پیامبری که با تلاش های طاقت فرسای خویش توانسته بود تحولات ارزشمندی در جامعه عرب جاهلی رقم زند. توانسته بود در اندازه و گنجایش و ظرف زمانه خویش فارغ از رنگ و طبقه و نسب به کرامت ذاتی انسانها بیاندیشد، توانسته بود در قالب ساختارهای اجتماعی زمانه خویش، زبان دانایان را بگشاید و نادانان را به حاشیه براند، توانسته بود بر داشتن فاطمه خویش به عنوان دختر مباهات کند، توانسته بود عصبیت عرب و خون و خونریزی زمانه خویش را لگام زند و... اما پس از او ، راهبران کلان نظام اجتماعی، جامعه نوبنیاد او را به مسیری بردند که نیم قرن پس از رحلت پیامبر، فرزند او حسین بن علی، فلسفه حرکت خویش را، اصلاح امت جدش بیان می دارد ولی خلیفه وقت او را به عنوان خارجی سر از تن جدا می کند و با پروپاگاندای رسانه ای خویش در پی اقناع افکار عمومی است تا گزاره های سراپا کذب و خودساخته خویش را به ذهن مردم تحت انقیاد خویش تزریق کند که حسین پسر علی، که حسین فرزند پیام آور رحمت، خروج کرده بر دین خدا و رسول است و یزید بن معاویه، امیر مومنان و خلیفه صالح مسلمین.
نگارنده قصد آن دارد تا در این فرصت محدود اشاره ای گذرا بر عواملی نماید که موجب گردید امام حسین (ع) به عنوان فردی شایسته برای حکومت مسلمین و به مثابه یک اصلاح گر اجتماعی در شرایطی قرار گیرد که مرگی سرخ را در برابر زندگی ذلت بار انتخاب کرده و از صحنه سیاسی و اجتماعی زمانه خویش حذف فیزیکی شود و جامعه اسلامی، خود را از داشتن امامی هادی محروم کند و تن به امامت و رهبری امامانی جائر همچون خلفای اموی دهد. شهادت مظلومانه امام حسین حاصل عملکرد سه مؤلفه عمده حاکم نالایق و جائر، کژفهمی در دین الهی و سکوت عمومی در برابر جور ظالم و فهم غلط از دین است. عامل اول و دوم را در این مجال کاری نیست که فرصتی مفصل می طلبد و نه شرح آن از من کمترین ساخته است. اما عامل سوم که عبارت است از سکوت عمومی بر جور ظالم و کژتابی های اعتقادی و برداشت های قهقرایی از دین رحمانی و عقلانی، چرا که حاکم ظالم به تنهایی، توان ظلم ندارد و به تعبیر اریک فروم می توانیم بیان داریم که ظلم سنتزی منحوس است از سادیسم و مازوخیسم اجتماعی و حتی اعوان و انصار حاکم ظالم نیز هر چند پر تعداد، در برابر خیل عظیم افراد جامعه باز هم، محدود و معدود خواهند بود به شرطی که، عموم جامعه هنوز در ساختارهای افیونی نظام ستم و جور پیشه، خمار نشده باشند و حس زندگی را که با اعتراض مؤمنانه و از سر ایمان همراه است از دست نداده باشند.
حسین (ع) بیش و پیش از آن که کشته شمشیرهای آخته سربازان ابن زیاد و عمر سعد و خنجر شمر شود، کشته سکوت عمومی مردمانی شد که بر کژراه های معاویه و بر مسند نشینی یزید سکوت کردند چرا که در جامعه پیامبر پسند، سئوال از حاکم، اعتراض به حاکم، همتراز اطاعت از حاکم و امام حق به عنوان تکلیف عمومی، از حقوق مردمان و رعایاست لیکن حاکمانی چون معاویه که سیاست عملی او خرید اشخاص صاحب نفوذ و اعمال سیاست «النصر بالرعب» برای عموم است هرگز اجازه نظارت عمومی به دستگاه عریض و طویل خلافت دمشق را نمی دهد و از هر امکانی بهره خواهد برد برای کاهش حساسیت عمومی رعایا در خصوص رفتار حاکم سیاسی لذا در چنین وضعیتی است که یزید، هم می تواند خلاف معاهده صلح امام حسن (ع) با معاویه بر مسند خلافت بنشیند و هم، با دست بردن به چنان جنایتی که حتی پدر او، او را از چنین کاری بر حذر داشته بود، گرانقدرترین انسان را به شهادت رسانده و تراژیک ترین حادثه تاریخی را رقم بزند. از این رو حادثه کربلای حسینی در کنار درسهای جاودانه خویش نقش نظارت عمومی بر دستگاه عریض و طویل حکومتی را به خوبی می نمایاند و به درستی نشان می دهد که ابتدا، حاکمان خودکامه بساط نظارت عمومی را به صورت نهادی، سازمانی و ساختاری بر می چینند تا جایی که پاسخ امر به معروف و نهی از منکر حاکم، بر نیزه شدن سرها و اسیری خاندان فرد و گروه معترض است حتی اگر آنها خاندان عصمت و طهارت باشند و سپس با چنبره مطلق زدن بر تمامی ارکان زیست آدمی، او را از خود تهی و انسان تحت انقیاد را دچار از خودبیگانگی مفرطی می کنند که به مرور زمان این نوع از جامعه تمامی منابع انتظام دهنده رفتاری خویش را از دست داده و از درون دچار فروپاشی می شود و همه با هم سقوط می کنند لذا کاهش حساسیت های عمومی بر نحوه رفتار حاکمان در جامعه ای و فقدان نهادهای نظارتی کارآمد بر عملکرد حاکمیت از نشانه های حکومت نالایق و خودکامه است تا جایی که این جامعه را به حذف رسمی و آشکار امام حسین (ع) به عنوان اصلاح گری شایسته می کشاند و لب از لب نمی جنبد و یا در نهایت به حسی ناشی از ترحم در خفا بسنده می کنند و بر حسین (ع) مویه می کنند.